۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

شعری برای فرزاد کمانگر






فرزند شاهو

شعری برای فرزاد کمانگر

پیمان فاضلی






كجا می‌روی
دورتر از چشمان‌ات
كه كوچِ مضاعف‌اند      فرزندِ شاهو(1)!

اندام سرد‌ت تحقيرمان می‌كند
گواهِ اين حقيقت
كه در عذابِ واقعه‌یِ بودن‌ايم
و از گوش‌های‌ِمان خون می‌چكد
از بس
قناري‌یِ اين قفس
بال‌هایِ خون‌آلودِ جفت‌اش را
در ناشنوايي‌مان زمزمه كرد.

اندام سردت
تحقيرمان می‌كند      فرزندِ شاهو!

دلاورها و شب‌تاب‌ها
با هم به دنيا می‌آيند
اشك‌ها و داداها(2)      با هم

اشكِ پشتِ پاي‌اَت
دريا می‌شود        فرزندِ شاهو!
دل‌تنگي‌ها و درياها با هم.



(1) شاهو بلندترین قله استان کرمانشاه در غرب ایران است و در شمال شرقی شهرستان پاوه‌ قرار گرفته است(كوهي‌ست كه فرزاد کمانگر در نامه‌هاي‌اَش از آن به نوعی به عنوان زادگاه‌اش یاد می‌کند).
(2) دادا کلمه‌ای که برای احترام به خانم‌های جوان در زبان کردی به‌کار می‌رود.( اشاره به نوشته‌ی "بهار در چشمان میدیا"، فرزاد کمانگر

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بالاخره من یه شعر از پیمان عزیز بعد از شعر لامپی در دستم خوندم. جالب بود یعنی شعر بود.با پاهای پلنگ هم که بدوم بت نمی...نه نه میرسم احتمالا پشت سرمو نگاه کنم میبینمت رفیق ولی نگاه نمی کنم تا...........

ناشناس گفت...

سلام رفیق من هر از گاهی به وبلاگ سر میزنم اما خیلی دیر بدیر ازت شعر میبینم اینجا که بودی بیشتر کار میکردی اگه هنوز عروسک برقی رو داری بذارش رو وبلاگ.شاید فرهاد بخواد نقدش کنه