۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

معرفی کتابِ «دور از کارخانه» (نمایش‌نامه‌ی کارگری)




«دور از کارخانه»
(نمایش‌نامه‌ی کارگری)
پژمان رحیمی


دور از کارخانه
ژان پل ونزل/لویی والدز
مترجمان: بهزاد فراهانی/فهیمه رحیم‌نیا
نشر قطره-چاپ اول،1384،62صفحه،700تومان




بعد از مدت‌ها خاموشی، دوباره فعالانِ جنبش کارگری به هزار زحمت توانسته‌اند بستری را برای حضور خود در عرصه‌ی نشر مهیا کنند. مجلات و کتبی هرچند به صورت محدود در زمینه‌ی مسائل کارگری به چاپ رسیده است. هرچند به دنبال مشکلِ اساسی توزیع کتاب، این گونه آثار هم کم‌تر به دستِ علاقمه‌ندان می‌رسد. به همین منظور صحیح بود که یکی از  آثار پیش گفته را، هر چند خلاصه به علاقه‌مندان معرفی کنیم.
فهیمه رحیم‌نیا و همسرش بهزاد فراهانی که هر دو از بزرگان و فعالانِ عرصه‌ی تئاتر و سینما هستند، این بار دست به ترجمه‌ی دو نمایش‌نامه با موضوع « مسائل کارگری» زده اند.
کتاب از سوی نشر قطره که طی چند سال اخیر نمایش‌نامه‌های بسیاری را به چاپ رسانده است، منتشر شده و شامل دو نمایش‌نامه‌ی «دور از کارخانه» اثر "ژان پل ونزل" و « دو چهره‌ی یک کارفرما» اثرِ "لویی والدز" می شود.
نمایش‌نامه‌ی نخست روایتی از یک زوجِ کهن‌سال بازنشسته است که مردِ خانواده، کارگر کارخانه‌ی ذوب آهن بوده و حالا برای گذران زنده‌گی در دوران بازنشسته‌گی به ییلاق آمده‌اند. نویسنده از انتخاب فضای «ییلاق» کمک گرفته تا خواننده را بر محیط درونیِ خانه و روابط شخصیت‌ها بدون توجه به شخصیتِ دیگری، متمرکز کند.
تمامِ نمایش‌نامه‌ی "دور از کارخانه " را می‌توان تلاشِ زوجِ بازنشسته برای فرار از فرسوده‌گیِ کار در کارخانه دانست. اما مگر می‌شود بخشی از حیات آدمی را نادیده گرفت؟ روالِ گفت‌وگوهای شخصیت‌ها این را نشان می‌دهد که کارخانه در جای‌جایِ گفت‌وگوهایِ زوجِ بازنشسته حضور دارد و گویی که می‌خواهد نسبتش را با زنده‌گی کنونیِ آن‌ها معین کند. اما در مقابلِ مصرف‌گراییِ فزاینده‌ی سرمایه‌داری که به تغییر کیفی در تولید کالاها منجر شده است، ارزش‌هایی که برای زوج بازنشسته در "کار در کارخانه" وجود داشته است عمده می‌شوند و یک نوع هویت کاذب برای توجیه گذشته‌ی فلاکت‌بارشان در کارخانه ایجاد می‌شود. حالا دیگر کالاها دوامی ندارند و زود خراب می‌شوند و به مدت گارانتی‌شان دوام می‌آورند(1). این ناشی از رشد تکنولوژی است که در خدمت سرمایه‌داری قرار گرفته است(2). اما برای زوجِ بازنشسته صرفِ فراوان نیروی کار برای تولید کالای با کیفیت، ارزشی باقی‌مانده از دوران سپری شده‌ی سرمایه‌داریِ اوایل قرن بیستم است که دررفتار مردِ بازنشسته کاملاً نمایان است.
کارل مارکس(karl marx) فیلسوف و اقتصاددانِ منتقدِ سرمایه‌داری، از خصلت‌های کارِ بیگانه‌شده را یکی، عدمِ تسلط کارگر بر روندِ تولید کالا می‌داند که نقش فعالیت و خلاقیت فردی در آن بسیار کاهش یافته است. این برداشتِ مارکس از سرمایه‌داریِ قرن نوزدهم بوده است و حالا با رشد تکنولوژی و مرحله‌ای شدنِ فزاینده‌ی فرآیندِ تولید، بیش از پیش کارگر از فرآیندِ تولید بیگانه شده است و تنها چیزی که مورد توجه سرمایه‌داری قرار می‌گیرد، تنها و تنها «مصرف» است و اراده‌ی خلاقه‌ی کارگران بر روند تولید نادیده گرفته می‌شود. ایده‌ئولوژیِ «مصرف‌گرایی» در چنین مرحله‌ای اهمیت حیاتی برای سرمایه‌داری یافته است. وقتی که فرانسوا(در نقش ویزیتور) با زوجِ بازنشسته برای فروش کالاهایش وارد مذاکره می‌شود متوجه می‌شویم که ارتباطی بین آن‌ها بر قرار نمی‌شود چرا که هنوز ارزش‌هایی برای زوج پیر وجود دارد که لااقل اندکی از خلاقیتِ انسانی و حدودی از اختیارِ انسان بر زنده‌گی‌اش در آن نمایان است که البته حتا این میزان هم در نمایش‌نامه‌ی« دور از کارخانه» نمی‌تواند حیاتی دوباره و جدا از سختی و میراثِ کار در کارخانه برای زوجِ بازنشسته بیافریند.
نمایش‌نامه‌ی "دو چهره‌ی یک کارفرما" رابطه‌ی یک کارگر و یک کارفرما را عمده کرده و بی‌واسطه تضادِ اساسی آن‌ها را با یک‌دیگر نشان می‌دهد. کارفرما از لطف و محبتی که در حق کارگر کرده است سخن می‌گوید و کارگر هم از روی ناچاری– و بیشتر از روی ناتوانی– به مجیز گویی می‌پردازد. این ابراز لطف کارفرما بالا می‌گیرد و به کارگر پیش‌نهاد می‌دهد که ماسک و لباس او را برای امتحان کردنِ نقشِ کارفرما بر خود بپوشاند.
کارگر با اکراه و ناباوری پیش‌نهاد کارفرما را قبول می‌کند و لباس کارفرما را می‌پوشد و ماسکش را بر چهره می‌زند.
کارفرما بعد از در آوردن ماسک و عوض کردن لباسش کاملاً شبیه کارگر می‌شود. کارگر آن‌چنان در نقش خود فرو می‌رود و به کارفرما حکم می‌راند که کارفرما از کارِ خودش پشیمان می‌شود و سعی می‌کند که لباسش را پس بگیرد. در این کشاکش کارفرما به استثماری که به اشکال متفاوت انجام داده است، اعتراف می‌کند و تناقض‌هایی که در ابراز لطف و محبت‌های اولیه‌اش وجود داشت نمایان می‌شود. نویسنده تغییر را تنها در ظاهر( لباس و ماسک) پی‌گیری نمی‌کند و آن را به طبقه‌ی کارگر پیش‌نهاد نمی‌دهد، بلکه از این طریق می‌خواهد به شکل ساده و البته جذابی نکاتی که در استثمار کارگران از سوی کارفرما مخفی می‌شد، توسط خودِ کارفرما بیان شوند. دلیلِ دیگرِ ما برای این که بخواهیم از این هدفِ نویسنده دفاع کنیم و هم‌چنین در مقابل وارد آمدنِ اتهام«ساده‌سازی» به نویسنده، حرفی داشته باشیم، این است که در آخرِ نمایش، کارگرِ  تغییر چهره‌داده به کارفرما – توسط چارلی(محافظ و نوکر گوش به فرمانِ کارفرما) از شر کارفرمایِ– تغییر چهره داده به کارگر– خلاص می‌شود ولی رو به تماشاگران می‌کند و می‌گوید که همه‌ی اموال کارفرما را به او پس خواهد داد، زیرا که فردای آن روز همه‌ی آن اموال متعلق به او خواهد بود. با این پایان‌بندی، نویسنده، جای‌گزینی را در سطح و ظاهر– اگر بخواهیم در بُعد سیاسی به آن نگاه کنیم – و تنها در تغییر ساختار سیاسی نمی بیند، بلکه فردایی را نوید می‌دهد که بر اساسِ درکی طبقاتی از ستم و استثمار و شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری استوار شده و به دنبالِ مبارزه‌ای پی‌گیر حاصل شده است.
 می‌توانیم از زوایای ِ دیگر هم به نقد و بررسی ِ نمایش‌نامه‌های مذکور بپردازیم اما سخن کوتاه می‌کنم و در پایان خواندنِ نمایش‌نامه‌های فوق را به علاقه‌مندان هنرِ نمایش و مباحث کار و کارگری پیش‌نهاد می‌کنم.


 (1) نگاه کنید به : سِنِ  یک – صفحه‌ی 22
 (2) و این که رشد تکنولوژی چگونه به استثمار فزاینده‌ی طبقه‌ی کارگر انجامیده است، خود بحث مفصلی می‌طلبد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

تو هنوزم ازین نمایشنامه هات دس ورنداشتی؟شوخی کردم اونم از نوع اینترنتیش.باد جالب باشه.موفق باشی