شعر سیاسی مشروطه
برای پاسداشتِ سالیادِ انقلاب مشروطه
محمد قراگوزلو
درآمد
درآمد
مقالهئی که در پی میخوانید، بخشی از سخنرانی نگارنده در پاسداشت یکصدمین سالیاد انقلاب مشروطه است. این سخنرانی نیمهتمام مرداد ماه سال 1384 در دانشگاه تبریز برگزار شد و متن کامل و مکتوب آن در اختیار نویسنده نیست. از دانشجویان عزیزی که با صمیمیت هر چه تمامتر بخشهائی از این فایل صوتی ـ تصویری را در اختیار من قرار دادند سپاسگزارم. مقاله کم و بیش از روی این فایل پیاده و تنظیم شده و بیگمان از کاستی تهی نیست. به هر شکل 14 مرداد بهانهئی است برای مرور و بازخوانی گوشههائی از نخستین انقلاب ناکام دوران معاصر مردم ایران!
گمان میزنم از همین نوشتهی کوتاه نیز قوت تئوریک و قدرت پراتیک تاریخی چپ ایران و برتری آن بر لیبرالیسم به وضوح هویداست. از لاهوتی تا شاملو. شعر و فرهنگ چپ ما بر کل تولیدات راست و لیبرال میچربد.
*غنا و تملق! شعر دوره ی ”بازگشت“ كه از اواسط قرن دوازدهم (عهد افشاریه) آغاز شده و تا برههی شكلبندی شعر سیاسی مشروطه ادامه یافته است در مجموع جز تعداد انگشت شماری غزل زیبای عاشقانه - سرودههای طبیب اصفهانی، حاج سلیمان صباحی بیدگلی، مشتاق اصفهانی، میرزامحمدنصیراصفهانی، نشاط اصفهانی، واله داغستانی، هاتف اصفهانی، فروغی بسطامی و... - اثر ماندهگاری به دفتر شعر فارسی نیافزوده است. غزل عاشقانهی دورهی بازگشت تحت تاثیر و به تقلید از غولهای قرن هفتم و هشتم از جمله سعدی و رومی و به ویژه حافظ شكل بسته است. غزلهایی همچون:
گمان میزنم از همین نوشتهی کوتاه نیز قوت تئوریک و قدرت پراتیک تاریخی چپ ایران و برتری آن بر لیبرالیسم به وضوح هویداست. از لاهوتی تا شاملو. شعر و فرهنگ چپ ما بر کل تولیدات راست و لیبرال میچربد.
*غنا و تملق! شعر دوره ی ”بازگشت“ كه از اواسط قرن دوازدهم (عهد افشاریه) آغاز شده و تا برههی شكلبندی شعر سیاسی مشروطه ادامه یافته است در مجموع جز تعداد انگشت شماری غزل زیبای عاشقانه - سرودههای طبیب اصفهانی، حاج سلیمان صباحی بیدگلی، مشتاق اصفهانی، میرزامحمدنصیراصفهانی، نشاط اصفهانی، واله داغستانی، هاتف اصفهانی، فروغی بسطامی و... - اثر ماندهگاری به دفتر شعر فارسی نیافزوده است. غزل عاشقانهی دورهی بازگشت تحت تاثیر و به تقلید از غولهای قرن هفتم و هشتم از جمله سعدی و رومی و به ویژه حافظ شكل بسته است. غزلهایی همچون:
طاعت از دست نیاید گنهی باید كرد
در دل دوست به هرحیله رهی باید كرد
(نشاط، 1337،صص:97-96)
كـی رفتـهئی زدل كه تمنا كنم تو را
(نشاط، 1337،صص:97-96)
كـی رفتـهئی زدل كه تمنا كنم تو را
كی بودهئی نهان كه هویـدا كنم تو را
(فروغی، 1336، ص:22)
غــماَت در نـهان خـانهی دل نشیند
(فروغی، 1336، ص:22)
غــماَت در نـهان خـانهی دل نشیند
بـه نـازی كه لیلــی به محـمل نشیند
(طبیب)
چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا كنی
(طبیب)
چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا كنی
كه اگر كنی هـمه درد من به یكی نظاره دواكنی
(هاتف، 1349،ص: 261)
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیام
(هاتف، 1349،ص: 261)
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیام
به كنار من بنشینی و به كنار خود بنشانیام
(هاتف، 1349، ص: 104)
نه فقط تداعیگر غزل غنایی مكتب شیراز است، بلكه از شاهكارهای شعر عصر مورد نظر نیز به شمار تواند رفت.
از یك منظر شعر دورهی بازگشت را باید ”جنبش ادبی عهد قاجار دانست.“ (سیروس شمیسا، 1369،ص: 193)
با این همه در آثار این عصر، از آن همه جنایت، كشور فروشی، زن بارهگی و انواع خباثتِ شاهان و درباریان خبری نیست. سهل است فروغی بسطامی - كه غنیترین غزلهای این دوران را به تقلید از حافظ سروده است - دفترش را با زشتترین صور مداهنه و مجامله و مدیحهگویی انباشته است. چنانكه بیشبهه میتوان او را مداح خصوصی ناصرالدینشاه به شمار آورد:
گر وصف شه نبودی مقصود من فروغی
(هاتف، 1349، ص: 104)
نه فقط تداعیگر غزل غنایی مكتب شیراز است، بلكه از شاهكارهای شعر عصر مورد نظر نیز به شمار تواند رفت.
از یك منظر شعر دورهی بازگشت را باید ”جنبش ادبی عهد قاجار دانست.“ (سیروس شمیسا، 1369،ص: 193)
با این همه در آثار این عصر، از آن همه جنایت، كشور فروشی، زن بارهگی و انواع خباثتِ شاهان و درباریان خبری نیست. سهل است فروغی بسطامی - كه غنیترین غزلهای این دوران را به تقلید از حافظ سروده است - دفترش را با زشتترین صور مداهنه و مجامله و مدیحهگویی انباشته است. چنانكه بیشبهه میتوان او را مداح خصوصی ناصرالدینشاه به شمار آورد:
گر وصف شه نبودی مقصود من فروغی
ایزد به من ندادی طبع غزل سرا را
(فروغی، 1336، ص: 3)
در آستانهی جنبش بیداری ایرانیان، شعر فارسی به ترز شگفتناكی وارد عرصهی عمومی حیات تودهها میشود و از كوچه و خیابان سر در میآورد. در این دوران قاآنی تداعیگر آخرین تلاش مذبوحانهی به اصطلاح ”شعری“ است كه میكوشد كمر به خدمت قدرت سیاسی بندد و به جز روغن زبانی و مجیزگویی حكومت هیچ شأن و وظیفهی دیگر برای خود قایل نیست. چنین است كه قاآنی در مدح حاج میرزا آغاسی گوید:
مـلكی هست در لبـاس بشـر
(فروغی، 1336، ص: 3)
در آستانهی جنبش بیداری ایرانیان، شعر فارسی به ترز شگفتناكی وارد عرصهی عمومی حیات تودهها میشود و از كوچه و خیابان سر در میآورد. در این دوران قاآنی تداعیگر آخرین تلاش مذبوحانهی به اصطلاح ”شعری“ است كه میكوشد كمر به خدمت قدرت سیاسی بندد و به جز روغن زبانی و مجیزگویی حكومت هیچ شأن و وظیفهی دیگر برای خود قایل نیست. چنین است كه قاآنی در مدح حاج میرزا آغاسی گوید:
مـلكی هست در لبـاس بشـر
این خلایق نه لایق بشـر است
و همین جناب ”شاعر“ در ستایشِ میرزاتقی امیركبیر (جانشین آغاسی) به سرعت رنگ عوض میكند و اینگونه به خوش رقصی مینشیند:
به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی
و همین جناب ”شاعر“ در ستایشِ میرزاتقی امیركبیر (جانشین آغاسی) به سرعت رنگ عوض میكند و اینگونه به خوش رقصی مینشیند:
به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی
كه مومنان متقی، كنند افتخارها!
میرزا فتحعلی آخوندزاده در مورد شعر این دوره گوید:
«در ایران نمیدانند ”پوئزی“ [منظور از پوئز، شعر ”poem “ است]چهگونه باید باشد. هرگونه منظومهی لَغْوی را شعر میخوانند چنان میپندارند كه ”پوئز“ عبارت است از نظم كردن چند الفاظ [لفظ] بیمعنی در یك وزن معین و قافیه دادن به آخر آنها، در وصف محبوبان با صفات غیر واقع یا در وصف بهار و خزان با تشبیهات غیر طبیعی، از متاخرین، دیوان قاآنی از این گونه مزخرفات مشحون است.» (حمید زرینكوب، 1358، ص: 11)
میرزا آقاخان كرمانی كه معتقد بود: ”آتش زنهی نور خرد جز سخن دیگر نتواند بود“ (باقر مومنی 1352، ص:50) در مورد مرده ریگ شعرا مینویسد: ... ”تاكنون از آثار ادبا و شعرای ما چه نوع تاثیری به عرصهی ظهور رسیده...؟ آنچه مبالغه و اغراق گفتهاند نتیجهی آن مركوز داشتن دروغ در طبایع سادهی مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه كردهاند، نتیجهی آن تشویق وزرا و ملوك به انواع رذایل و سفاهت شده است... شعرای فرنگستان انواع این نوع شعرها [مدح و غنا و غزل] را گفتهاند و گویند ولی چنان شعری را تحت ترتیبات صحیحه آوردهاند... كه جز تنویر افكار و رفع خرافات و بصیر ساختن خواطر و تنبیه غافلین و تربیت سفها و تادیب جاهلین و تشویق نفوس به فضایل و ردع و زجر قلوب از رذایل و عبرت و غیرت و حب وطن و ملت تاثیر دیگری بر اشعار ایشان مترتب نیست.“ (ناظمالاسلام كرمانی1362، ص: 223). زینالعابدین مراغهای در انتقاد از شاعران و نویسندهگان ایرانی چنین نوشته است: ”در ایران یك نفر ندیدم بدین خیال كه عیوب دولت و ملت را به قلم آورد. آنكه شعرایند خاك بر سرشان. تمام حواس و خیال آنها منحصر بر این است كه یك نفر فرعون صفت نمرود روش را تعریف نموده، یك راس یابوی لنگ بگیرند.“ (زرین كوب، همان ص:13). عبدالرحیم طالبوف در گفتوگویی با یك مخاطب فرضی چندین عامل را سبب ویرانی ایران دانسته و چنین نوشته است: ”یكی میگفت تربیت و ادبیات ما، مخرب اركان شرم طبیعی و آزرم بشری ما شد. اطفال، از بزرگان خود جز میزنم، میبندم، پدرش میسوزانم و هزار فحش و سایر نامربوطات دیگر نمیشنوند و از معلمین نتراشیده در مكاتب، باب هشت در عشق و جوانی چنانكه افتد و دانی یا حكایت قاضی همدان... و از این قبیل اشعار، مدیحهی قاآنی در تعریف محمدشاه ثانی، سرداریه و قصاید یغما و هزار بیادبیهای دیگر یاد میگیرند“ (عبدالرحیم طالبوف، 1357، ص:198). سیدجمالالدین اسدآبادی در نقد شاعران روزگار و یادآوری مسوولیت آنان چنین گفته است: ”شعر با لطیفترین احساسات بشری سروكار دارد و كلام شاعر دلنشینترین كلامهاست. شعر فقط تقلید از سبك گذشتهگان و كنار هم چیدن لفظها و تشبیهات زیبا نیست. سخن شاعر باید مردم را به سوی خوشبختی و ترقی و خُلق نیك راهنمایی كند“ (هُما ناطق 1357، ص: 240). آن ادبیات سرگرم كننده پیشآهنگانی داشت چون فتحعلیخان صبا، كه شهنشاه نامهیی در مدح ممدوح منحطی چون فتحعلی شاه سرود و خواست او را بر جای رستم شاهنامه بنشاند. یا میرزاحبیب قاآنی، كه میرزا آقاخان كرمانی وقتی به نام او میرسد كه ”برای قحبهی پتیارهای بیش از 20 قصیده سروده و او را در حد مریم عذرا بالا برده“ (حسین شایگان، فرهنگ و توسعه، ص:24) از خشم كف به لب میآورد.»
شعر سوسیالیستی
جنبش مشروطهخواهی به موازات تاثیر بر تمام عرصههای حیات اجتماعی ملت ایران به ترز بیسابقهیی و بیش از آنچه انتظار میرفت، شعر و ادبیات را به خدمت اندیشهی آزادیخواهی و رهایی از استبداد و انحطاط فرا خواند. غزل كه به اعتبار ساختار و شكلبندی تاریخیاش، قرنها به استخدام توصیف اندام دلربای دلبران درآمده بود به طور تمام عیار مجالس بزم و عشرت را به هم زد و از اتاق همخوابیهای وسوسهآمیز وارد میدان رزم و غیرت دلیران شد و بهسان ابزاری جنگی عمل كرد. شعر مشروطیت به شدت سیاسی بود و در هر قالب كه فرو میرفت، به چهرهی دولت پنجه میكشید. این شعر از یكسو متاثر از دستآوردهای رنسانس غرب بود و از سوی دیگر حتا مرزهای انقلاب فرانسه را پشت سر مینهاد و با بلشویكها و انقلاب رهاییبخش طبقهی كارگر در شمال ایران نرد عشق میزد و از سوسیالیسم دفاع میكرد. لاهوتی و فرخی شاعرانی بودند كه به وضوح پای رهبران انقلاب ماركسیستی را به شعر فارسی گشودند و در ستایش از لنین شعر سرودند. ابوالقاسم لاهوتی (1332-1266) که به حق آوانگارد شعر سوسیالیستی و نخستین شاعر طبقهی کارگر ایران به شمار تواند رفت، در ستایش از انقلاب اکتبر و مدح بیصلهی لنین چنین سروده است:
ما فقیران که چنین عالم و دانا شدهایم /هــم توانا شـدهایم
«در ایران نمیدانند ”پوئزی“ [منظور از پوئز، شعر ”poem “ است]چهگونه باید باشد. هرگونه منظومهی لَغْوی را شعر میخوانند چنان میپندارند كه ”پوئز“ عبارت است از نظم كردن چند الفاظ [لفظ] بیمعنی در یك وزن معین و قافیه دادن به آخر آنها، در وصف محبوبان با صفات غیر واقع یا در وصف بهار و خزان با تشبیهات غیر طبیعی، از متاخرین، دیوان قاآنی از این گونه مزخرفات مشحون است.» (حمید زرینكوب، 1358، ص: 11)
میرزا آقاخان كرمانی كه معتقد بود: ”آتش زنهی نور خرد جز سخن دیگر نتواند بود“ (باقر مومنی 1352، ص:50) در مورد مرده ریگ شعرا مینویسد: ... ”تاكنون از آثار ادبا و شعرای ما چه نوع تاثیری به عرصهی ظهور رسیده...؟ آنچه مبالغه و اغراق گفتهاند نتیجهی آن مركوز داشتن دروغ در طبایع سادهی مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه كردهاند، نتیجهی آن تشویق وزرا و ملوك به انواع رذایل و سفاهت شده است... شعرای فرنگستان انواع این نوع شعرها [مدح و غنا و غزل] را گفتهاند و گویند ولی چنان شعری را تحت ترتیبات صحیحه آوردهاند... كه جز تنویر افكار و رفع خرافات و بصیر ساختن خواطر و تنبیه غافلین و تربیت سفها و تادیب جاهلین و تشویق نفوس به فضایل و ردع و زجر قلوب از رذایل و عبرت و غیرت و حب وطن و ملت تاثیر دیگری بر اشعار ایشان مترتب نیست.“ (ناظمالاسلام كرمانی1362، ص: 223). زینالعابدین مراغهای در انتقاد از شاعران و نویسندهگان ایرانی چنین نوشته است: ”در ایران یك نفر ندیدم بدین خیال كه عیوب دولت و ملت را به قلم آورد. آنكه شعرایند خاك بر سرشان. تمام حواس و خیال آنها منحصر بر این است كه یك نفر فرعون صفت نمرود روش را تعریف نموده، یك راس یابوی لنگ بگیرند.“ (زرین كوب، همان ص:13). عبدالرحیم طالبوف در گفتوگویی با یك مخاطب فرضی چندین عامل را سبب ویرانی ایران دانسته و چنین نوشته است: ”یكی میگفت تربیت و ادبیات ما، مخرب اركان شرم طبیعی و آزرم بشری ما شد. اطفال، از بزرگان خود جز میزنم، میبندم، پدرش میسوزانم و هزار فحش و سایر نامربوطات دیگر نمیشنوند و از معلمین نتراشیده در مكاتب، باب هشت در عشق و جوانی چنانكه افتد و دانی یا حكایت قاضی همدان... و از این قبیل اشعار، مدیحهی قاآنی در تعریف محمدشاه ثانی، سرداریه و قصاید یغما و هزار بیادبیهای دیگر یاد میگیرند“ (عبدالرحیم طالبوف، 1357، ص:198). سیدجمالالدین اسدآبادی در نقد شاعران روزگار و یادآوری مسوولیت آنان چنین گفته است: ”شعر با لطیفترین احساسات بشری سروكار دارد و كلام شاعر دلنشینترین كلامهاست. شعر فقط تقلید از سبك گذشتهگان و كنار هم چیدن لفظها و تشبیهات زیبا نیست. سخن شاعر باید مردم را به سوی خوشبختی و ترقی و خُلق نیك راهنمایی كند“ (هُما ناطق 1357، ص: 240). آن ادبیات سرگرم كننده پیشآهنگانی داشت چون فتحعلیخان صبا، كه شهنشاه نامهیی در مدح ممدوح منحطی چون فتحعلی شاه سرود و خواست او را بر جای رستم شاهنامه بنشاند. یا میرزاحبیب قاآنی، كه میرزا آقاخان كرمانی وقتی به نام او میرسد كه ”برای قحبهی پتیارهای بیش از 20 قصیده سروده و او را در حد مریم عذرا بالا برده“ (حسین شایگان، فرهنگ و توسعه، ص:24) از خشم كف به لب میآورد.»
شعر سوسیالیستی
جنبش مشروطهخواهی به موازات تاثیر بر تمام عرصههای حیات اجتماعی ملت ایران به ترز بیسابقهیی و بیش از آنچه انتظار میرفت، شعر و ادبیات را به خدمت اندیشهی آزادیخواهی و رهایی از استبداد و انحطاط فرا خواند. غزل كه به اعتبار ساختار و شكلبندی تاریخیاش، قرنها به استخدام توصیف اندام دلربای دلبران درآمده بود به طور تمام عیار مجالس بزم و عشرت را به هم زد و از اتاق همخوابیهای وسوسهآمیز وارد میدان رزم و غیرت دلیران شد و بهسان ابزاری جنگی عمل كرد. شعر مشروطیت به شدت سیاسی بود و در هر قالب كه فرو میرفت، به چهرهی دولت پنجه میكشید. این شعر از یكسو متاثر از دستآوردهای رنسانس غرب بود و از سوی دیگر حتا مرزهای انقلاب فرانسه را پشت سر مینهاد و با بلشویكها و انقلاب رهاییبخش طبقهی كارگر در شمال ایران نرد عشق میزد و از سوسیالیسم دفاع میكرد. لاهوتی و فرخی شاعرانی بودند كه به وضوح پای رهبران انقلاب ماركسیستی را به شعر فارسی گشودند و در ستایش از لنین شعر سرودند. ابوالقاسم لاهوتی (1332-1266) که به حق آوانگارد شعر سوسیالیستی و نخستین شاعر طبقهی کارگر ایران به شمار تواند رفت، در ستایش از انقلاب اکتبر و مدح بیصلهی لنین چنین سروده است:
ما فقیران که چنین عالم و دانا شدهایم /هــم توانا شـدهایم
همــه کـوران قدیمیم که بینا شدهایم / همــه دانا شـدهایم
ما همان کمبغلانیم که در دور امیر / بنده بودیم و اسیـر
بین چه آزاد و خوش از دولت شورا شدهایم / همــه دانا شـدهایم
بس که در بند بماندیم و به زنجیر شدیم / خسته و پیر شـدیم
فتح اکتبر به پیش آمد و برنا شدهایم / همـه دانا شـدهایم
تــودهی رنجبرانیــم که با راه لنین / در همه روی زمین
متحد بهر عوض کردن دنیا شدهایم / همــه دانا شـدهایم
چنین آثاری ممکن است از مبانی زیبائیشناختی شعر فاصله گرفته و به شعار – که به نظر من یک ژانر ویژهی شعریست – نزدیک شده باشد، اما به هر شکل با تمام وجود به عنوان هنر متعهد در خدمت انقلاب کارگران و زحمتکشان قرار میگیرد و تعهد سیاسی را تا عمق استخوان سراینده میبرد. لاهوتی تنها شاعر فارسی سرا است که به دفعات در شعر خود از واژههای حزب و کمونیست و انقلاب و کارگر و زحمتکش و دهقان بهره برده و به بارها نام رهبران انقلاب اکتبر را به شعرش راه داده است. بیگمان هدف او از چنین رویکردی، تعمیم اهداف انقلاب سوسیالیستی در میان مردم ایران بوده است. فیالمثل در ابتدای قطعهئی که به فردی (ح.ب.؟) هدیه داده، چنین گفته است:
در دســت او همیــشه کتاب و قلم بـود
بین چه آزاد و خوش از دولت شورا شدهایم / همــه دانا شـدهایم
بس که در بند بماندیم و به زنجیر شدیم / خسته و پیر شـدیم
فتح اکتبر به پیش آمد و برنا شدهایم / همـه دانا شـدهایم
تــودهی رنجبرانیــم که با راه لنین / در همه روی زمین
متحد بهر عوض کردن دنیا شدهایم / همــه دانا شـدهایم
چنین آثاری ممکن است از مبانی زیبائیشناختی شعر فاصله گرفته و به شعار – که به نظر من یک ژانر ویژهی شعریست – نزدیک شده باشد، اما به هر شکل با تمام وجود به عنوان هنر متعهد در خدمت انقلاب کارگران و زحمتکشان قرار میگیرد و تعهد سیاسی را تا عمق استخوان سراینده میبرد. لاهوتی تنها شاعر فارسی سرا است که به دفعات در شعر خود از واژههای حزب و کمونیست و انقلاب و کارگر و زحمتکش و دهقان بهره برده و به بارها نام رهبران انقلاب اکتبر را به شعرش راه داده است. بیگمان هدف او از چنین رویکردی، تعمیم اهداف انقلاب سوسیالیستی در میان مردم ایران بوده است. فیالمثل در ابتدای قطعهئی که به فردی (ح.ب.؟) هدیه داده، چنین گفته است:
در دســت او همیــشه کتاب و قلم بـود
پیوسته در مبارزه با بیش و کم بـود
او عضو حزب نیست. ولی هست کمونیست
او عضو حزب نیست. ولی هست کمونیست
داند که کمونیسم بدون حساب نیست...
لاهوتی در دو بیتی کنائی و طنز گونهئی خطاب ”به دشمن آزادی زنان“ سروده:
ز من بشنو کمی گر شرم داری
لاهوتی در دو بیتی کنائی و طنز گونهئی خطاب ”به دشمن آزادی زنان“ سروده:
ز من بشنو کمی گر شرم داری
زن خود را که ناموست شماری
اگر پوشیده میداری چه دانند
اگر پوشیده میداری چه دانند
که تو ناموس داری یا نداری؟!
(در افزوده: کلیات لاهوتی چاپ مسکو و تاجیکستان به قدری انباشته از غلطهای چاپی و نگارشیست که گاه خواندن شعر را دشوار میسازد. ای کاش فرصت و امکانی فراهم میشد تا آثار آن بزرگمرد را تصحیح میکردم)
لاهوتی که به درست پیشگام شعر سوسیالیستی ایران بوده و از یک منظر رونوشت برتولد برشت است، در سال 1922 به اتحاد جماهیر شوروی رفته و به فراگیری آثار مارکس و لنین پرداخته است. او که شوروی را ”وطن دوم“ خود میدانست در این باره گفته:"آشنا شدن من با منبعهای یکم تئوری مارکسیستی به صفت کارهای من بسیار خوب نتیجه بخشید." وفاداری او به انقلاب اکتبر و دفاع جانانه و صمیمانه از دستآوردهای نخستین انقلاب کارگری ابتدای سدهی بیستم لاهوتی را تا مقام وزارت فرهنگ تاجیکستان – که زبانشان فارسی بود – ارتقاء داد و به دریافت جایزهی معتبر لنین مفتخر کرد. آشنائی لاهوتی با سوسیالیسم مارکسی تا آنجا عمیق بود که به خوبی میدانست طبقهی کارگر فقط با نیروی خود از قید و بند بورژوازی رها میشود.
ای کارگر نجات تو در بازوان توست
(در افزوده: کلیات لاهوتی چاپ مسکو و تاجیکستان به قدری انباشته از غلطهای چاپی و نگارشیست که گاه خواندن شعر را دشوار میسازد. ای کاش فرصت و امکانی فراهم میشد تا آثار آن بزرگمرد را تصحیح میکردم)
لاهوتی که به درست پیشگام شعر سوسیالیستی ایران بوده و از یک منظر رونوشت برتولد برشت است، در سال 1922 به اتحاد جماهیر شوروی رفته و به فراگیری آثار مارکس و لنین پرداخته است. او که شوروی را ”وطن دوم“ خود میدانست در این باره گفته:"آشنا شدن من با منبعهای یکم تئوری مارکسیستی به صفت کارهای من بسیار خوب نتیجه بخشید." وفاداری او به انقلاب اکتبر و دفاع جانانه و صمیمانه از دستآوردهای نخستین انقلاب کارگری ابتدای سدهی بیستم لاهوتی را تا مقام وزارت فرهنگ تاجیکستان – که زبانشان فارسی بود – ارتقاء داد و به دریافت جایزهی معتبر لنین مفتخر کرد. آشنائی لاهوتی با سوسیالیسم مارکسی تا آنجا عمیق بود که به خوبی میدانست طبقهی کارگر فقط با نیروی خود از قید و بند بورژوازی رها میشود.
ای کارگر نجات تو در بازوان توست
نومید باش ازشه و از کردگار هم
تاکید لاهوتی مبنی بر این که تمام امکانات و ثروت موجود در جامعهی سرمایهداری نتیجهی نیروی کار طبقهی کارگراست، در این بیت به وضوح آمده:
ویران شود بنای جهان بیوجود ما
تاکید لاهوتی مبنی بر این که تمام امکانات و ثروت موجود در جامعهی سرمایهداری نتیجهی نیروی کار طبقهی کارگراست، در این بیت به وضوح آمده:
ویران شود بنای جهان بیوجود ما
درس و کتاب و دفتر و دانش ز رنج ماست
(در افزوده: قابل توجه نئو مارکسیستها و حضرات اصحاب فرانکفورت که به تدریج تکنولوژی و دانش و روبات را به جای طبقهی کارگر نشاندهاند؟!) فرخییزدی نیز همچون لاهوتی دل در گرد انقلاب سوسیالیستی داشت و برای رهائی کارگران و زحمتکشان مینوشت و میسرود:
توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود
(در افزوده: قابل توجه نئو مارکسیستها و حضرات اصحاب فرانکفورت که به تدریج تکنولوژی و دانش و روبات را به جای طبقهی کارگر نشاندهاند؟!) فرخییزدی نیز همچون لاهوتی دل در گرد انقلاب سوسیالیستی داشت و برای رهائی کارگران و زحمتکشان مینوشت و میسرود:
توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود
کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود
از آنجا که نگارنده بخشی از کتاب( ”همسایهگان درد“ 1387، تهران: نگاه) را به بررسی فشردهی شعر و اندیشهی فرخی یزدی اختصاص داده و در چند اجتماع پر شور دانشجوئی دربارهی ابعاد مختلف شخصیت سیاسی فرخی سخن گفته (و این سخنرانی ها به اهتمام دانشجویان دانشگاه تهران در سال 1378 پیاده، چاپ و منتشر شده و در بعضی از جراید آن زمان به صورت شکسته بسته آمده است)، در نتیجه فرخی را به اعتبار رعایت اقتصاد کلام وا میگذارم و به شعر رادیکال و اجتماعی عارف میپردازم.
از آنجا که نگارنده بخشی از کتاب( ”همسایهگان درد“ 1387، تهران: نگاه) را به بررسی فشردهی شعر و اندیشهی فرخی یزدی اختصاص داده و در چند اجتماع پر شور دانشجوئی دربارهی ابعاد مختلف شخصیت سیاسی فرخی سخن گفته (و این سخنرانی ها به اهتمام دانشجویان دانشگاه تهران در سال 1378 پیاده، چاپ و منتشر شده و در بعضی از جراید آن زمان به صورت شکسته بسته آمده است)، در نتیجه فرخی را به اعتبار رعایت اقتصاد کلام وا میگذارم و به شعر رادیکال و اجتماعی عارف میپردازم.
رادیکالیسم اجتماعی عارف
تاثیر لاهوتی و فرخی بر شعر سیاسی عصر مشروطه تا آنجا قوت یافت كه حتا دامن خنیاگر شوریدهای همچون عارف قزوینی را نیز گرفت. عارف بر بستر كلام غنایی حافظ مینشست و همچون مایاكوفسكی لب به ستایش ولادیمیر ایلیچ لنین میگشود:
ای لنـین ای فـرشـتهی رحـمت
تاثیر لاهوتی و فرخی بر شعر سیاسی عصر مشروطه تا آنجا قوت یافت كه حتا دامن خنیاگر شوریدهای همچون عارف قزوینی را نیز گرفت. عارف بر بستر كلام غنایی حافظ مینشست و همچون مایاكوفسكی لب به ستایش ولادیمیر ایلیچ لنین میگشود:
ای لنـین ای فـرشـتهی رحـمت
تخم چـشم من آشیـانهی توسـت
كـن قـدم رنجه زود بیزحـمت
هین بفرما كه خانه، خانهی توست
(عارف، 1364،ص: 86)
شاعران مبارز، موسیقی ردیفی و آوازی را هم زیر بال خود میگرفتند و بسیاری از غزلها و چهارپارهها را به شكل تصنیفهای انقلابی بر سر كوی و برزن علیه استبداد میخواندند:
رحـم ای خدای دادگر كـردی نكـردی
(عارف، 1364،ص: 86)
شاعران مبارز، موسیقی ردیفی و آوازی را هم زیر بال خود میگرفتند و بسیاری از غزلها و چهارپارهها را به شكل تصنیفهای انقلابی بر سر كوی و برزن علیه استبداد میخواندند:
رحـم ای خدای دادگر كـردی نكـردی
ابـقا به اعـقاب قـجر كـردی، نكـردی
(پیشین، ص: 324)
شاعرانی همچون عارف فقط شعر سیاسی نمیگفتند. آنان، بهسان رزمندهگان وارد كارزار سیاست و آزادیخواهی شده و همدوش انقلابیانی مانند حیدرخان عمواوغلی میجنگیدند.
« عارف پس از شنیدن خبر مقاومت كلنل محمدتقی پسیان در برابر كابینهی بورژوای قوام به مشهد سفر كرد و دو ماه پس از قیام خراسان خود را به كلنل رساند و به تعبیری مشاور او شد.» (علی آذری، 1368، ص: 438)
در این زمان عارف در مقام تهییج و تشجیع كلنل برای فتح تهران كه حداقل آن به بركناری قوام از صدارت و حداكثر آن به جمهوری كردن ایران میانجامید، برآمد. یكی از افسران همقطار كلنل پسیان به نام قدرت منصور بیواسطه از عارف نقل میكند كه او در آن ایام اظهار امیدواری به فتح تهران به دست ژاندارمها كرده است. در همین تاریخ (1300 هـ.ش) عارف دور از تهران غزلی به نفع جمهوری و بر ضد سلطنت سرود:
به مردم این همه بیداد شد ز مـركز داد
(پیشین، ص: 324)
شاعرانی همچون عارف فقط شعر سیاسی نمیگفتند. آنان، بهسان رزمندهگان وارد كارزار سیاست و آزادیخواهی شده و همدوش انقلابیانی مانند حیدرخان عمواوغلی میجنگیدند.
« عارف پس از شنیدن خبر مقاومت كلنل محمدتقی پسیان در برابر كابینهی بورژوای قوام به مشهد سفر كرد و دو ماه پس از قیام خراسان خود را به كلنل رساند و به تعبیری مشاور او شد.» (علی آذری، 1368، ص: 438)
در این زمان عارف در مقام تهییج و تشجیع كلنل برای فتح تهران كه حداقل آن به بركناری قوام از صدارت و حداكثر آن به جمهوری كردن ایران میانجامید، برآمد. یكی از افسران همقطار كلنل پسیان به نام قدرت منصور بیواسطه از عارف نقل میكند كه او در آن ایام اظهار امیدواری به فتح تهران به دست ژاندارمها كرده است. در همین تاریخ (1300 هـ.ش) عارف دور از تهران غزلی به نفع جمهوری و بر ضد سلطنت سرود:
به مردم این همه بیداد شد ز مـركز داد
زدیم تیشه بر این ریشه هر چه باداباد
در همین غزل عارف ناامیدی خود را از هرگونه اصلاحات و تعمیر در حكومت بیان كرد و فریاد جمهوریخواهی سر داد:
از این اسـاس غلـط این بنای پای بـر آب
در همین غزل عارف ناامیدی خود را از هرگونه اصلاحات و تعمیر در حكومت بیان كرد و فریاد جمهوریخواهی سر داد:
از این اسـاس غلـط این بنای پای بـر آب
نتیجه نیست ز تـعمیر این خـراب آباد
پس از مـصیبت بسیار عـید جـمهوری
پس از مـصیبت بسیار عـید جـمهوری
به زیـر سـایهی آن زندهگی مـبارك باد
خوشم كه دست طبیعت گذاشت در ره باد
خوشم كه دست طبیعت گذاشت در ره باد
چـراغ سلـطنت شـاه بـر دریـچهی باد
تـو نـیز فـاتحهی سلـطنت بـخوان عارف
خـداش با هـمه بـد فـطرتی بیامـرزاد
وقتی كلنل پسیان در حدود قوچان طی جنگی فشرده كه خود را با عجله به آن جا رسانده بود كشته شد، عارف خود را سرزنش كرد که چرا نتوانسته است به موقع كلنل را از رفتن به آن منطقه باز دارد. پس از این ماجرای دردناك، عارف سوگنامهای در رثای كلنل سرود:
میانهی سر و همسر، كسی كه از سرخویش
گذشت، بگذرد از هر چه جز ز كشور خویـش
هــزار چـون من بیپا و سر، فـدای كسی
هــزار چـون من بیپا و سر، فـدای كسی
كـه در سراسـر ایـران، ندید هـمسر خویـش
تـنـم فـدای سـر دادگسـتری كــز خـون
تـنـم فـدای سـر دادگسـتری كــز خـون
هزار نـقش وطـن كرد زیـب پـیكر خویـش
سـر و سـران سـپه، جـامهها درنـد بر آن
سپهبدی كه بـدی سـرپرست لشكر خـویش
این غزل عارف به حدی مطلوب افتاد كه در سال 1301 (یك سال بعد)، بهار، در قضیهی پیشنهاد اعطای امتیاز نفت شمال به آمریكا، به استقبال عارف رفت و چامهای سرود:
كسی كه افسر همت نهاد بر سر خویش
بـه دست كس نـدهد اختیار كشـور خویـش
بگو به سفله كه دردست اجـنبی ننـهد كسی
كه نان پـدر خورده، دست مـادر خویش...
... حقوق نفـت شمال و جنوب خاصهی ماست
... حقوق نفـت شمال و جنوب خاصهی ماست
بگو بـه خـصم بسوزد بـه نفت، پیـكر خویش
ز مـن بـهار بـگو بـا برادران حسود
بـه رایـگان نفروشد كسـی بـرادر خویش
(بهار، 1366، مجلد 1،. ص: 348)
زمانیكه حسین خزاعی امیر لشگر جدید شرق، قبر كلنل پسیان را نبش كرد و جنازهاش را از آرامگاه نادر افشار به گورستان سراب مشهد انتقال داد، این عارف بود كه نغمه سر داد:
زنـده به خـون خواهیات هـزار سیـاووش
(بهار، 1366، مجلد 1،. ص: 348)
زمانیكه حسین خزاعی امیر لشگر جدید شرق، قبر كلنل پسیان را نبش كرد و جنازهاش را از آرامگاه نادر افشار به گورستان سراب مشهد انتقال داد، این عارف بود كه نغمه سر داد:
زنـده به خـون خواهیات هـزار سیـاووش
گردد از آن قطره خون كه از تو زند جوش
عشق به ایران، به خون كشیدت و این خون
كـی كـند ایرانـی ار كـس است فراموش
در همان روزها مشروطهخواهان انقلابی سر بریده كلنل را بر كارتپستالهایی نقش و این دو بیت عارف را زیر آن چاپ كردند:
در همان روزها مشروطهخواهان انقلابی سر بریده كلنل را بر كارتپستالهایی نقش و این دو بیت عارف را زیر آن چاپ كردند:
این سر كه نشان سرپرستی است
امروز رها ز قید هستی است
بـا دیـدهی عـبرتش بـبینید
این عاقبت وطن پرستی است
تاسف عارف از قتل كلنل پسیان تا آن جا پیش رفته است كه شاعر شوریده دچار افسردهگی و دلمردهگی شده و دو بار قصد خودكشی كرده است. عارف به مناسبت سالیاد شهادت كلنل چنین نوشت:
«هشتم محرم 1341 این غزل را در شهر سنندج به یادگار شهادت خداوندگار عظمت و ابهت، مجسمهی شرافت و وطن پرستی، دلیر بینظیر دورهی انقلاب، مقتول محیط مسموم و مردمكش و قوامالسلطنه پرور، سر بریدهی عهد جهالت و نادانی – به قیمت سه قران و ده شاهی به دست شمر ایرانی یك نفر قوچانی به امر تلگرافی حضرت اشرف قوامالسلطنه و به دستور سردار بجنوردی – نیك نام الیالابد، سردار با افتخار ایران، محمدتقیخان[پسیان] كه نام مقدساَش به رنگ خون، مقدسترین كلمهیی است برای لوحهی سینههای پاك و چاكچاكِ هر ایرانی وطن پرست، به تهران فرستادم:
به من مگو كه مكن گریه، گریه كار من است
تاسف عارف از قتل كلنل پسیان تا آن جا پیش رفته است كه شاعر شوریده دچار افسردهگی و دلمردهگی شده و دو بار قصد خودكشی كرده است. عارف به مناسبت سالیاد شهادت كلنل چنین نوشت:
«هشتم محرم 1341 این غزل را در شهر سنندج به یادگار شهادت خداوندگار عظمت و ابهت، مجسمهی شرافت و وطن پرستی، دلیر بینظیر دورهی انقلاب، مقتول محیط مسموم و مردمكش و قوامالسلطنه پرور، سر بریدهی عهد جهالت و نادانی – به قیمت سه قران و ده شاهی به دست شمر ایرانی یك نفر قوچانی به امر تلگرافی حضرت اشرف قوامالسلطنه و به دستور سردار بجنوردی – نیك نام الیالابد، سردار با افتخار ایران، محمدتقیخان[پسیان] كه نام مقدساَش به رنگ خون، مقدسترین كلمهیی است برای لوحهی سینههای پاك و چاكچاكِ هر ایرانی وطن پرست، به تهران فرستادم:
به من مگو كه مكن گریه، گریه كار من است
كسی كه باعث این كار گشته، یار من است
مـتاع گـریه به بازار عشـق رایج و اشك
مـتاع گـریه به بازار عشـق رایج و اشك
بـرای آبرو و قـدر و اعـتبار من است
بـه سـر چه خـاك به جز خاك تعـزیت ریزم
بـه كشوری كـه مصیبت زمـامدار من است
تـدارك سـفر مـرگ دید عـارف و گفت
در این سفـر كلنل چشم انتـظار من است
شعر سیاسی عصر مشروطیت با ایرج میرزا كه شاهزادهئی از نوادهگان فتحعلی شاه قاجار بود و در خراسان تحت ولایت احمد قوامالسلطنه و دوران فرمانروایی كلنل محمدتقی پسیان مناصب دولتی داشت، وارد عرصههای تازهئی شد كه مهمترین ویژهگیاش هجو دولتمردان و سنتهای پوسیدهی فئودالی بود:
كه گمان داشت كه این شور به پا خواهد شد
شعر سیاسی عصر مشروطیت با ایرج میرزا كه شاهزادهئی از نوادهگان فتحعلی شاه قاجار بود و در خراسان تحت ولایت احمد قوامالسلطنه و دوران فرمانروایی كلنل محمدتقی پسیان مناصب دولتی داشت، وارد عرصههای تازهئی شد كه مهمترین ویژهگیاش هجو دولتمردان و سنتهای پوسیدهی فئودالی بود:
كه گمان داشت كه این شور به پا خواهد شد
هر چه دزد است ز نظمیه رها خواهد شد
دور ظلـمت بـدل از دور ضیـــا خواهـد شد
دزد كـت بستـه، رئیس الـوزرا خواهد شد
مملكت باز همان آش و همان كاسه شود
لـعل ما سـنگ شود لؤلؤی ما ماسه شود
مملكت باز همان آش و همان كاسه شود
لـعل ما سـنگ شود لؤلؤی ما ماسه شود
این رئیسالـوزرا قابـل فراشـی نیست
لایـق آن كه تو دل بستهی او بـاشی نیست
همتش جز پی اخاذی و كلاشــی نیست
همتش جز پی اخاذی و كلاشــی نیست
در بساطش به جز از مرتشی و راشی نیست
گـر جـهان را بسپـاریش، جهان را بخورد
ور وطن لقمهی نانـی شـود، آن را بخورد...
ور وطن لقمهی نانـی شـود، آن را بخورد...
(ایرج میرزا، بیتا، ص: 52)
شعر سیاسی و آزادیخواه مشروطیت اگرچه گاه یكسره به شعار و خبر تنه میزند و از مبانی زیباییشناختی شعر تهی میشود اما به هر حال گواه آگاه روزگار خویش است. و از همین منظر نیز همدوش رزمندهگان برای تحقق آزادی، برابری و عدالت اجتماعی صحنههای نبرد اجتماعی كشور را گرم میكند و در این راه بیش از سهم خود هزینههای جانی میپردازد. تبعید و زندانی شدن پیدرپی شاعران و روزنامهنگاران، به قتل رسیدن فرخییزدی و میرزادهی عشقی و تحمل فشارهای شدید امنیتی و محدویتهای طاقتفرسای اجتماعی، نتیجهی تلفیق شعر و سیاست و گلاویز شدن شاعران با دولتهای استبدادی است.
Mohammad.QhQ@Gmail.com
شعر سیاسی و آزادیخواه مشروطیت اگرچه گاه یكسره به شعار و خبر تنه میزند و از مبانی زیباییشناختی شعر تهی میشود اما به هر حال گواه آگاه روزگار خویش است. و از همین منظر نیز همدوش رزمندهگان برای تحقق آزادی، برابری و عدالت اجتماعی صحنههای نبرد اجتماعی كشور را گرم میكند و در این راه بیش از سهم خود هزینههای جانی میپردازد. تبعید و زندانی شدن پیدرپی شاعران و روزنامهنگاران، به قتل رسیدن فرخییزدی و میرزادهی عشقی و تحمل فشارهای شدید امنیتی و محدویتهای طاقتفرسای اجتماعی، نتیجهی تلفیق شعر و سیاست و گلاویز شدن شاعران با دولتهای استبدادی است.
Mohammad.QhQ@Gmail.com
منابع:
- آذری. علی (1368) قیام کلنل محمدتقیخان، تهران: صفیعلیشاه
- بهار. محمدتقی (1336) دیوان ملکالشعرای بهار، تهران: امیرکبیر، 2 مجلد
- زرینکوب. حمید (1358) چشمانداز شعر نو فارسی، تهران: توس
- شمیسا. سیروس (1369) سیر غزل در شعر فارسی، تهران: فردوس
- طالبوف. عبدالرحیم (1357) آزادی و سیاست، به کوشش ایرج افشار، تهران: سحر
- عارف قزوینی (1367) کلیات عارف به اهتمام حائری، تهران: جاویدان
- فرخییزدی. محمد (1362) دیوان فرخی، به کوشش حسین مکی، تهران: امیرکبیر
- کرمانی. ناظمالاسلام (1362) تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام سعیدی سیرجانی، تهران: نوین + آگاه
- لاهوتی. ابوالقاسم (1357) کلیات لاهوتی، به کوشش بهروز مشیری، تهران: توکا
- مومنی. باقر (1352) ادبیات مشروطه، تهران: گلشائی
- ناطق. هما (1357) از ماست که بر ماست، تهران: آگاه
- آذری. علی (1368) قیام کلنل محمدتقیخان، تهران: صفیعلیشاه
- بهار. محمدتقی (1336) دیوان ملکالشعرای بهار، تهران: امیرکبیر، 2 مجلد
- زرینکوب. حمید (1358) چشمانداز شعر نو فارسی، تهران: توس
- شمیسا. سیروس (1369) سیر غزل در شعر فارسی، تهران: فردوس
- طالبوف. عبدالرحیم (1357) آزادی و سیاست، به کوشش ایرج افشار، تهران: سحر
- عارف قزوینی (1367) کلیات عارف به اهتمام حائری، تهران: جاویدان
- فرخییزدی. محمد (1362) دیوان فرخی، به کوشش حسین مکی، تهران: امیرکبیر
- کرمانی. ناظمالاسلام (1362) تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام سعیدی سیرجانی، تهران: نوین + آگاه
- لاهوتی. ابوالقاسم (1357) کلیات لاهوتی، به کوشش بهروز مشیری، تهران: توکا
- مومنی. باقر (1352) ادبیات مشروطه، تهران: گلشائی
- ناطق. هما (1357) از ماست که بر ماست، تهران: آگاه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر