به بهانه یِ روزیاد میلاد احمد شاملو احمد شاملو 85 ساله می شود!
تقی ارانی به روایت احمد شاملو
محمد قراگوزلو
درآمد
21 آذر 1389 احمد شاملو، رفیق دردانه و استاد یگانهی ما، 85 ساله میشود و زندهگی پر خروشاش در شط جوشان تاریخ اجتماعی این روزگار، استمرار پایدار خواهد داشت. بیشک. هر چند شاملو در یکی از روزهای آذر 1304 بر این "وادی پاتاوه نهاد" اما "جخ / آن روز از مادر زاده نشده بود/ عمر جهان بر او گذشته بود". به یک مفهوم واقعی، شاملو از تبار آن انسانهای رزمنده و ستیهندهئی است که از دوران طبقاتی شدن مناسبات اجتماعی، در یورش به وهنی که بر انسان رفته، به جمع جامعه پیوسته است. هم از این رو او با ممدوحان شعرش به دنیا آمده و با آنان به خاک افتاده است. از تقی ارانی و آبایی و وارتان سالاخانیان و سرهنگ سیامک و مرتضا کیوان تا گروه حنیفنژاد و اعضای سیاهکل و مهدی رضایی و احمد زیبرم و خسرو گلسرخی.
باری، آنچه در ادامه خواهد آمد بُرِش کوتاهی از زندهگی و مرگ تقی ارانیست. به بهانهی روز یاد میلاد احمد شاملو. در تاریخ پر بار اما کم برگ مبارزات سوسیالیستی این کهن بوم و بر، تقی ارانی چهرهئی درخشان و کم بدیل است که شیوهی زیستنامه و چیستی مبارزه و مواضع سیاسی او چنانکه شایسته است، گفته نشده. کم و بیش ماه پیش بود که یکی از دوستان عزیز، از من پرسید: "راستی دفاعیات ارانی در دادگاه نوشتهی خود اوست، یا اینکه پس از مرگش، توسط شاگردان و هواداراناَش تدوین شده؟" این مقاله را که پاسخی به آن نازنین نیز هست به همو پیشکش میکنم. ناگفته نگذرم که متن گوشهئی است از کتاب "من درد مشترکام" (صص:268-261). کتابی که از قرار تا وضع بر این منوال است، هرگز منتشر نخواهد شد!
قصیده برای انسان ماه بهمن
« تو نمیدانی غریو یک عظمت
وقتی که در شکنجهی یک شکست نمینالد
چه کوهیست!
تو نمیدانی نگاه بیمژهی محکوم یک اطمینان
وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره میشود
چه دریاییست!
تو نمیدانی مردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندهگیست!
تو نمیدانی زندهگی چیست، فتح چیست
تو نمیدانی ارانی کیست...» (ص:62)
شعر بلند قصیده برای انسان ماه بهمن - دومین شعر از دفتر قطع نامه - در ستایش تقی ارانی سروده شده است. به جز زبان خطابی و احساس شورانگیز و پرتنینی که بر شعر حاکم است، آشکارهگی مضمون و بسآمد اسامی تاریخی نیز به ما کومک میکند تا به یاری تاریخ سرایش آن (بهمن 1329) دریابیم با شاعری 25 ساله مواجهیم که تحت تأثیر ماجرای مرگ یکی از مبارزان سیاسیِ آوانگاردِ روزگارِ خود به شدت برآشفته و به چهرهی حاکمان خونریز پنجه کشیده است. از نکات قابل تامل شعر یکی هم این است که شاملو کوشیده با نام بردن از ویتنام و چین و اندونزی و حمله به دیکتاتورهایی همچون ناپلئون، هیتلر و فرانکو و رضاخان به ظرفیتهای سیاسی شعر خود جنبهی انترناسیونالیستی بدهد. همدردی با مبارزان کمونیست فرانسوی (ژرژپولیتسر، ژاک دوکور) - که در جریان اشغال فرانسه توسط نازیها تیرباران شدند – و همصدایی با "گیتار یکی لورکا" آن هم در شعری که به مناسبت قتل یک تئوریسین مارکسیست سروده شده، موید جهتگیری شاملو به سوی سوسیالیسم است. تعرض شاملو به عمق تاریخ ایران و تحقیر داریوش شاه – که از طریق شیهه کشیدن اسبی حشری به قدرت رسیده - و تنبیه کنائی عدالت کذائی انوشیروان و مضامینی از این دست نه فقط به فربهگی مضمون شعر یاری نرسانده بلکه ضمن تقلیل شعر تا حد بیانیهی منظوم سیاسی به درازگوئی نیز انجامیده است.
این شعر - جدا از تأثیرپذیری شاملو از وقایع اتفاقیهی آن سالها - شعری فوتوریستی و سفارشی به نظر میرسد که احتمالاً به توصیهی چپهای مبارز - امثال مرتضا کیوان - شکل بسته است تا در اندازهی مقالهیی سیاسی ژورنالیستی علیه دیکتاتوری پهلوی به کار رود. چنین شعرهای متوسطی نه فقط از اعتبار موقعیت تقی ارانی در سیر تطور جنبش چپ ایران نمیکاهد بلکه به سبب جایگاه سرایندهی آن به جاودانهگی مبارز یاری هم میرساند.
تقی ارانی فرزند ابوالفتح ارانی سال 1274 شمسی در تبریز متولد شد و پس از طی تحصیلات مقدماتی به تهران آمد. متعاقب پایان آموزش متوسطه در دارالفنون و قبولی در آزمون اعزام به خارج به منظور فراگیری پزشکی به آلمان رفت، اما در رشتهی فیزیک به اخذ درجهی دکترا نائل آمد. ارانی در دانشگاه برلین زبان عربی درس میداد و از جمله دانشجویان شاخص ایرانی بود که برای امرار معاش حتا به حرفهی حروفچینی نیز روی کرده است. او در همان شهر برلین روزنامهی "پیکار" را راه انداخت و به تدریج با محافل کمونیستی آلمان و غرب آشنا شد و به محض مراجعت به ایران روزنامهی "دنیا" را منتشر کرد. مقولات مندرج در مقالات و مباحث این مجله بهترین راه بررسی و ارزیابی چیستی دومین مرحلهی فعالیت کمونیستی در ایران به شمار تواند رفت.
«در اواسط دههی1930 که فعالیت کمونیستی غیر قانونی اعلام گردید، این مجله تنها کانالی بود که از طریق آن اندیشههای مارکسیستی در ایران اشاعه مییافت. [در همین زمان بر اثر فشار دیپلوماتیک ایران و یک سال پس از به قدرت رسیدن حزب نازی روزنامهی "پیکار" در برلین توقیف شد.] در ایران [نیز] فعالیت حزب کمونیست بر اساس قانون مجازات مقدمین علیه امنیت کشور مصوب ژوئن 1931 [خرداد1310] کاملاً محدود شد و بسیاری از کمونیستها به زندان افتادند. این قانون در سال 1937 [1316 شمسی] دامن گروه ارانی را هم گرفت. استناد دادگاه در صدور حکم دستگیری این گروه محتویات مجلهی "دنیا" بود. این مجله [به طور مشخص] فلسفهیی ضد ایدهآلیستی و ضد متافیزیکی و تفسیری قاطعانه از تاریخ و فلسفهی سیاسی به عمل میآورد. نظرات مجله [که از افکار ارانی تأثیر مستقیم میگرفت] دربارهی مفهوم دولت و علاقهی طبقاتی و جدل طبقاتی تحت تأثیر همین جهتگیری بود. ارانی در مقالهیی تحت عنوان "بشر از نظر مادی" نوشت: "دولت دستگاهی است که از سوی زورگو به وجود آمده تا سلطهی خود را بر طبقات ضعیف حفظ کند. دو سیستم قانونگذاری و قضایی و نیز نهادهای آموزش و پرورش و هنر همهگی زیر سلطهی دولت قرار دارند. در یک جامعهی طبقاتی هر جنبه از حیات اجتماعی و سیاسی دارای پایگاه طبقاتی میباشد و به سود طبقهی حاکم سازمان داده شده است. لذا ابلهانه است که تصور کنیم چنین سازمانی هرگز بتواند خوشبختی و شادکامی برای مردم خود فراهم سازد ." (تقی ارانی، 1945، ص: 38) ویژهگی بارز نوشتهها و آموزش دکتر ارانی در شیوهی علمی آن بود. او میکوشید تا اصول اساسی مارکسیسم لنینیسم را به زبان نسبتاً ساده بیان کند. [در ایران] ارانی اولین نویسندهیی بود که به معرفی نظریات مارکسیستی در شاخههای مختلف علوم دقیقه و به صورت یک رشته کتابهای درسی در این زمینه پرداخت. هواداراناَش او را صرفاً یک روشنفکر متعهد به جامعهشناسی علمی و تعهدات سیاسی نمیدانستند، بلکه یک مارکسیست واقعی و انسان دوست به شمار میآوردند که تلاش میکرد اصول مارکس و لنین را به موضوع مشکلات داخلی و بینالمللی ایران [به تعبیر خودش] به مبارزهی "خلقهای رنجبر برای به دست آوردن حقوق مشروع خود" ارتباط دهد. هواداران ارانی در شمار آموزگاران و دانشجویان و حقوقدانان و قضات و رهبران اتحادیههای کارگری بودند.
در آوریل 1937 [1316 شمسی] دکتر تقی ارانی و پنجاه و سه نفر از اعضای برجستهی این گروه به جرم نقض قانون مجازات مقدمین علیه امنیت کشور بازداشت و زندانی شدند. در جریان محاکمه مقالاتی از مجلهی "دنیا" ارائه شد تا ثابت شود این گروه در فعالیتهای مارکسیستی دست داشتهاند. تمام اعضای گروه این اتهام را رد کردند و مدعی شدند که فقط مطالبی را دربارهی ماتریالیسم دیالکتیک منتشر کردهاند. دکتر ارانی ضمن حملهی شدید به قانون پیشگفته - که به نظر او برخلاف عدالت و قانون اساسی بود - به زندانی شدن کمونیستهای رشت – که قبل از وضع این قانون بازداشت شده بودند – اعتراض کرد و آنرا عطف به ماسبق دانست. ارانی در تمام دفاعیات خود، سرشت علمی نظریات مارکسیستی را مورد تاکید قرار داد و از دادگاه پرسید: "چگونه یک دولت میتواند به سرکوب عقایدی دست زند که شالودهی علمی آنها به کهنهگی تاریخ بشری است و کلیهی جهات زندهگی فردی و اجتماعی را بر حسب عقاید کاملاً علمی و منطقی مینگرد؟" ارانی گفت "هیچ مکتب اجتماعی یا مذهبی به اندازهی سوسیالیسم دربارهی این عقاید قلمفرسایی نکرده است. بدیهی است که یک قانون بدون بررسی دقیق ادبیات سوسیالیستی نمیتواند این مکتب را ممنوع سازد." (مرتضا راوندی، 1362، [تفسیر قانون اساسی ایران] صص: 63-57)1 محاکمهی گروه 53 نفر با محکومیت ده نفر از رهبرانشان از جمله ارانی، بهرامی، کامبخش، الموتی، بقراطی، پژوه، صادقپور و... به ده سال زندان و دیگر اعضا به سه تا هفت سال زندان - تمام شد. [برخی معتقدند] که شخص ارانی در 4 فوریهی 1940 به دلیل بیتوجهی زیرکانهی مقامات زندان درگذشت و با مرگ خویش خاطرهی یک شهید را برای هواداراناَش به جای گزارد که در سالهای بعد از نام او سودجوئیها کردند.» (سپهر ذبیح، 1364، صص:125-122، بازنویسی شده)
دوستان نزدیک و هواداران ارانی معتقدند که او از سوی ماموران ادارهی تأمینات شهربانی رضاشاه در زندان قصر شدیداً شکنجه شده و به همین سبب نیز به قتل رسیده است. از سوی دیگر ارانی بین روزهای 10 تا 14 بهمن 1318 به ترز مشکوک و نامعلومی در زندان درگذشت و ماموران بهداری زندان مرگ او را بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس دانستند. اما بزرگ علوی – از اعضای گروه 53 نفر که در دادگاه به 3 سال زندان محکوم شد – در کتابی به همین نام (53 نفر) تصویر دیگری از مرگ ارانی ترسیم کرده است:
«... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهائی است که کلیهی کسانی که در زندان بوده و اسم او را شنیده و یا یکبار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن 1318 نعش دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی طبیبی که با او از بچهگی [جوانی] در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خونِ دل وسائل تحصیل پسرش را فراهم کرده بود روز چهاردهم بهمن 1318 لاشهی پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد [اما] دکتر زندان در جواب گفته بود این کار میسر نیست. برای آنکه به من دستور دادهاند که او را معالجه نکنم... بنابراین اولیای زندان و شهربانی از رفتاری که با دکتر ارانی کردند هیچ قصدی جز قتل او را نداشتهاند. اگر مسموم کردن دکتر ارانی مسلم نیست به طور قطع منظور آنها از این شکنجه و آزار هیچ چیز دیگری جز نابود کردن او نبوده است. ما یکی دو روز پس از 14 بهمن 1318 از مرگ بزرگ خود باخبر شدیم. آن روز یکی از شومترین ایام دورهی زندهگانی ما پنجاه و سه نفر بوده است. مردان بزرگ مثل بچههائی که مادر خود را از دست داده باشند، گریه میکردند...» (بزرگ علوی،1357، ص:206)
بزرگ علوی در جای دیگری باز هم از مرگ دکتر ارانی به عنوان "قتل" یاد کرده است:
«... اما دکتر ارانی تا آخرین دقیقهیی که زیست میکرد دست از تبلیغات ضد ظلم و زور برنداشت. چند ماه قبل از آنکه به دست یکی از وقیحترین جلادان دنیا کشته شود...» (پیشین، ص:53)
با وجودی که شکنجهی زندانیان سیاسی در زمان دیکتاتوری رضاخان امری رایج بود، اما به دلیل وضع به شدت ضد بهداشتی زندانها و شیوع بیماری تیفوس دور نیست که ارانی به همین بیماری در گذشته باشد. به هر ترتیب مرگ هر مبارزی میتوانست بهانهی مناسبی برای شهید نمایی و تعرض به ماشین سرکوب پهلوی به دست دهد. چنانکه شعر شاملو یازده سال پس از مرگ ارانی سروده شده و در آن بیش از هر واژهی دیگری کلمهی "خون" آمده است. پس از مرگ تقی ارانی حزب توده او را – که مبارزی خوش نام بود – به خود منتسب و مصادره کرد. گفته میشود روز 15 مهر 1327 که شاه در دانشگاه مورد سوقصد قرار گرفت تودهییها در آرامگاه ارانی جمع شده و قصد یورش به تهران را داشتند. تودهییها با اعتقاد به کشته شدن ارانی بر آن بودند که ماموران تأمینات عمداً او را به سلول بیماران تیفوسی انتقال داده و از این طریق باعث قتل او شدهاند. در مقابل پیروان مستقل ارانی معتقد بودند که اگر او نمیمرد هرگز اجازه نمیداد امثال عبدالصمد کامبخش و نورالدین کیانوری حزب توده2 را به آلت دست روسها و مجری محض دستورات K.G.B تبدیل کنند. شاملو در جریان مصاحبهیی بر نظر هواداران مستقل تقی ارانی در خصوص مرزبندی احتمالی او با حزب توده مهر تائید زده و گفته است:
« ارانی یک انسان دانا و هوشیار و کوشا و صمیمی و شرافتمند بود. برخلاف دیگر سران حزب توده و تا آنجا که دربارهاش نوشتهاند و خواندهایم رفتارش در زندان، پایداریاَش و مقاومتاَش تا حد مرگ حساباَش را از دیگران که سردمداران حزب توده باشند، جدا میکند. دیگرانی که از همان اول خیانت کردند و لودادند و همکاری کردند در قیاس با شخصیت پایدار و مقاوم آدمی که به هر حال زندهگی خود را گذاشت پای عقیدهاَش. هر کسی که زندهگی خود را پای عقیدهاَش بگذارد، مثلاً یک گاوپرست که جاناَش را فدای حماقت گاوپرستی بکند برای من حرمتی ندارد. ولی خوب حساب این آدم با دیگران جدا بود.» (پاشایی، ص:609)
برای پی بردن به عمق این اظهارنظر میتوان در قیاسی به اصطلاح معالفارق زندهگی، مبارزه و مرگ تقی ارانی را با امثال ایرج اسکندری و نورالدین کیانوری مقایسه کرد. باری فریدون رهنما وزن، هیجان و احساسات شعر قصیده برای انسان ماه بهمن را به اشعار ناظم حکمت و پییر مورانژ مانسته دانسته و چنین نوشته است:
«در دیباچهیی که تریستان تزارا برای اشعار ناظم حکمت نگاشته مینویسد " از سن پلرو، دسنوس، ماکس ژاکوب، بنژامن فُندان و پییر ونیک به این طرف، شعر بازی معصومانهاَش را از دست داده" و همین یکی از زبان پر ابتکار، شعر به یکپارچه زندهگی تبدیل گشته است. با همان تکانها، سیاهچالها، زخمها و دیوانهگیهای مربوط به آن. شعر کار چاقو را هم میکند:
« تو نمیدانی مردن/ وقتی که انسان مرگ را شکست داده است/ چه زندهگیست/ تو نمیدانی زندهگی چیست، فتح چیست/ تو نمیدانی ارانی کیست.»
میتواند خواننده ساکت بماند؟ - میتواند تنبلی نادانی را به جای عکسالعمل تحویل شاعر دهد؟ - دیگر منظرهیی نیست که خواننده به برانداز کردن آن اکتفا کند. باید به میدان آید و حرف بزند. "تو نمیدانی"ها از منزلاَش او را بیرون کشیدهاند. ریتم و وزن از خارج بر شعر و شاعر تحمیل نشده، بلکه اوامر و احساسات "صبح" [شاملو] را اجرا میکند. ژان پرهو که آلمانیها اعداماَش کردند راجع به اولین اشعار پییر مورانژ مینویسد "چیزی که او در شعر امروز ما وارد کرده رجحان احساسات، رجحان حرکت و تلاش بر اشکال و تصاویر است" کاری که مایاکوفسکی، لورکا، نرودا و والت ویتمن از طرفی و از طرف دیگر فولکلور سیاهپوستان و لنگستون هیوز انجام دادند و امروز ناظم حکمت، نزوال، نیکلاس گویبن، آموریم و ایواشکه ویچ در تکاپوی زنده نگهداشتن آناَند...»
(مقدمهی فریدون رهنما، بر چاپ اول قطع نامه،1330)
صرفنظر از هیجان و احساس تند شاملو که در سراسر شعرهای قطع نامه و هوای تازه حاکم است و گذشته از بیان خطابی - که ویژهگی مدح و ذم در شعر فارسی است - در شعر قصیده برای انسان ماه بهمن نام ارانی دوبار آمده و به همراه عنوان شعر (انسان ماه بهمن) این شبه قصیدهی طولانی را در مناسبت و به یاد و خاطرهی انسانی خاص محدود کرده است. استفادهی شاملو از کلمهی "قصیده" برای نامیدن این شعر، به سبب خاستگاه پیشگفته است. قصیدهی بهمن از جمله مدایح بیصلهیی است که شاملوی جوان در آن کوشیده است از مسیر تکرار مکرر واژهی "خون" و بهرهمندی از وزن یک بند و مسلسلوار، مرگ ارانی را قتلی خونین شبیه تیرباران نشان دهد. تا آنجا که شعر به رگباری از "خون نامه" تبدیل شده و همهی بیحیثیتی پادشاهی "بیهمه چیز" را هدف گرفته است.
پینوشت:
1. در مورد محاکمهی 53 نفر و نحوهی دفاع جانانهی دکترتقی ارانی، شیواترین روایت را بزرگ علوی به دست داده است. بنگرید به فصل 23 از کتاب پنجاه و سه نفر تحت عنوان محاکمهی "پنجاه و سه نفر" (بزرگ علوی ،1357،صص:186-155):
«شاهکار محاکمهی پنجاه و سه نفر نطق دکتر ارانی بود. دکتر شش ساعت و نیم صحبت کرد. دوست و دشمن را بُهت فراگرفته بود. آژانها و صاحب منصبان شهربانی با دهن باز به او نگاه میکردند.» (پیشین، ص:173)
2. نخستین کُنگرهی حزب کمونیست ایران در سال1920 در اواخر مرحلهی اول نهضت گیلان به رهبری سلطانزاده شکل گرفت و حزب توده متشکل از بقایای گروه ارانی در اکتبر 1941 (15 مهر1320) تاسیس شد. غالب موسسان این حزب مورد عفو ملوکانه!! قرار گرفته و "آزاد" شده بودند.
---
محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com